سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دوستی
 
قالب وبلاگ
معجزات زمان 2پیامبر
امام صادق علیه السلام معجزاتی را که هنگام ولادت پیامبر اکرم آشکار شد، چنین بر می‌شمارد:

1- ابلیس از ورود به آسمان های هفتگانه محروم شد.
2- شیاطین دور شدند.
3- تمامی بت ها در بتکده به صورت بر زمین افتادند.
4- ایوان کسری شکست و چهارده کنگره‌ی آن سقوط کرد.
5- آب دریاچه ساوه خشک شد.
6- سرزمین خشک سماوه، آب پیدا کرد.
7- آتشکده فارس پس از هزار سال خاموش شد.
8- نوری از سرزمین حجاز بر آمد تا به مشرق رسید.
9- کاهنان عرب علوم خود را فراموش کردند.
10- سحر ساحران باطل شد.

استحیائیل ــ یکی از فرشتگان بزرگ خدا ــ در شب تولد حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم بر کوه ابوقبیس ایستاد و با صدایی بلند گفت:« ای مردم مکه! به خدا و فرستاده او و نوری که با او فرو فرستاده‌ایم ایمان بیاورید.»

منابع:

  • بحارالانوار، ج15، ص257 — امالی صدوق

مراجعه شود به:

  • ولادت پیامبر اکرم از زبان حضرت آمنه
  • دیدار فرشتگان با حضرت محمد « ص » در اولین لحظه های تولد
  • نور پیامبر اکرم پس از ولادت
  • پرچم های بهشتی در شب ولادت پیامبر اکرم
  • ولادت پیامبر اکرم از زبان حضرت عبدالمطلب
  • ندای آسمانی در هنگام ولادت پیامبر اکرم
  • کمک حوریان بهشتی در زایمان آمنه

[ شنبه 92/10/28 ] [ 7:10 عصر ] [ mohsen ] [ نظر ]

ولادت پیامبر اسلام(صلوات الله علیه وآله) عموم سیره نویسان اتّفاق دارند که تولّد پیامبر گرامی اسلام – صلی الله علیه و آله- در عام الفیل در سال 570 میلادی بوده است. زیرا آن حضرت به طور قطع، در سال 632 میلادی درگذشته است و سنّ مبارک او 62 تا 63 سال بوده است. بنابر این، ولادت او در حدود 570 میلادی خواهد بود.
اکثر محدثان و مورخان بر این قول اتفاق دارند که تولد پیامبر، در ماه « ربیع الاول » بوده، ولی در روز تولد او اختلاف دارند. معروف میان محدّثان شیعه این است که آن حضرت، در هفدهم ربیع الاول، روز جمعه، پس از طلوع فجر چشم به دنیا گشود؛ و مشهور میان اهل تسنن این است که ولادت آن حضرت، در روز دوشنبه دوازدهم همان ماه اتفاق افتاده است[1].
مراسم نامگذاری پیامبر اسلام
روز هفتم فرا رسید. « عبدالمطلب »، برای عرض سپاسگزاری به درگاه الهی گوسفندی کشت و گروهی را دعوت نمود و در آن جشن باشکوه، که از عموم قریش دعوت شده بود؛ نام فرزند خود را « محمّد » گذارد. وقتی از او پرسیدند: چرا نام فرزند خود را محمد انتخاب کردید، در صورتی که این نام در میان اعراب کم سابقه است؟ گفت: خواستم که در آسمان و زمین ستوده باشد. در این باره « حسان بن ثابت » شاعر رسول خدا چنین می گوید:
فشــــق له من اسمه لیجله فذوالعرش محمود و هذا محمد
آفریدگار، نامی از اسم خود برای پیامبر مشتق نمود. از این جهت خدا « محمود » (پسندیده) و پیامبر او « محمد » (ستوده) است و هر دو کلمه از یک مادّه مشتقند و یک معنی را می رسانند[2].
قطعاً الهام غیبی در انتخاب این نام بی دخالت نبوده است. زیرا نام محمد، اگر چه در میان اعراب معروف بود، ولی کمتر کسی تا آن زمان به آن نام نامیده شده بود. طبقِ آمار دقیقی که بعضی از تاریخ نویسان به دست آورده اند، تا آن روز فقط شانزده نفر به این اسم نامگذاری شده بودند. چنانکه شاعر در این باره گوید:
ان الذین سموا باسم محمّد من قبل خیر الناس ضعف ثمان[3]
کسانی که به نام محمد، پیش از پیامبر اسلام نام گذاری شده بودند، شانزده نفر بودند.
« احمد » یکی از نام های مشهور پیامبر اسلام بود
هر کس مختصر مطالعه ای در تاریخ زندگی رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ داشته باشد؛ می داند که آن حضرت، از دوران کودکی دو نام داشت و مردم او را با هر دو نام خطاب می کردند. یکی « محمد » که جد بزرگوارش عبدالمطلب برای او انتخاب کرده بود، و دیگری « احمد » که مادرش آمنه او را به آن، نامیده بود. این مطلب یکی از مسلمات تاریخ اسلام است و سیره نویسان این مطلب را نقل کرده اند و مشروح این مطلب را در سیره حلبی می توانید بخوانید[4].
عموی گرامی وی، « ابوطالب » که پس از درگذشت « عبدالمطلب » کفالت و سرپرستی « محمد » به او واگذار شده بود؛ با عشق و علاقه زائد الوصفی، چهل و دو سال تمام، پروانه وار به گرد شمع وجود وی گشت، و از بذل جان و مال در حراست و حفاظت او دریغ ننمود. در اشعاری که درباره برادرزاده خود سروده، گاهی از او به نام « محمد »، و گاهی به نام « احمد » اسم برده است و این خود حاکی از آن است که در آن زمان یکی از نامهای معروف وی همان « احمد » بوده است.
دوران شیرخوارگی پیامبر
نوزاد قریش فقط سه روز از مادر خود شیر خورد، و پس از او، دو زن دیگر به افتخار دایگی پیامبر نائل شده اند:
1ـ ثویبه: کنیز ابولهب که چهار ماه او را شیر داد. عمل او، تا آخرین لحظات مورد تقدیر رسول خدا و همسر پاک او (خدیجه) بود. وی قبلاً حمزه عموی پیامبر را نیز شیر داده بود. پس از بعثت، پیامبر کسی را فرستاد تا او را از « ابولهب » بخرد. وی امتناع ورزید، امّا تا آخر عمر از کمک های پیامبر بهره مند بود. هنگامی که پیامبر اکرم از جنگ خیبر بر می گشت، از مرگ او آگاه شد و آثار تأثر در چهره مبارکش پدید آمد. از فرزند او سراغ گرفت تا در حقّ او نیکی کند، ولی خبر یافت که او زودتر از مادر خود فوت کرده است[5].
2ـ حلیمه: دختر ابی ذؤیب که از قبیله سعد بن بکر بن هوازن بوده است و فرزندان او عبارت بودند از: عبدالله، انیسه، شیماء؛ آخرین فرزند او از پیامبر اکرم پرستاری نیز نموده است. رسم اشراف عرب این بود که فرزندان خود را به دایه ها می سپردند؛ و دایگان معمولاً در بیرون شهرها زندگی می کردند تا کودکان را در هوای صحرا پرورش دهند؛ و رشد و نمو کامل، و استخوان بندی آنها محکمتر شود؛ و ضمناً از بیماری وبای شهر « مکه » که خطر آن برای نوزادان بیشتر بود مصون بمانند؛ و زبان عربی را در یک منطقه دست نخورده فرا گیرند. در این قسمت دایگان قبیله ی « بنی سعد » مشهور بودند. آنها در موقع معینی به مکه می آمدند، و هر کدام نوزادی را گرفته همراه خود می بردند. چهار ماه از تولد پیامبر اکرم گذشته بود که دایگان قبیله بنی سعد به مکه آمدند و آن سال، قحطی عجیبی بود، از این نظر به کمک اشراف بیش از حد نیازمند بودند.
برخی از تاریخ نویسان می گویند: هیچ یک از دایگان حاضر نشد به محمد شیر دهد، زیرا بیشتر طالب بودند که اطفال غیر یتیم را انتخاب کنند تا از کمکهای پدران آنها بهره مند شوند، و نوعاً از گرفتن طفل یتیم سر باز می زدند. حتی حلیمه این بار از قبول او سر باز زد ولی چون بر اثر ضعف اندام، هیچ کس طفل خود را به او نداد؛ ناچار شد که نوه ی عبدالمطلب را بپذیرد و با شوهر خود چنین گفت که: برویم همین طفل یتیم را بگیریم و با دست خالی برنگردیم، شاید لطف الهی شامل حال ما گردد. اتفاقاً حدس او صائب درآمد، از آن لحظه که آماده شد به « محمد »، آن کودک یتیم، خدمت کند؛ الطاف الهی سراسر زندگی او را فرا گرفت[6].
نخستین قسمت این تاریخ افسانه ای بیش نیست، زیرا عظمت خاندان بنی هاشم؛ و شخصیت مردی مانند « عبدالمطلب » که جود و احسان، نیکوکاری و دستگیری او از افتادگان، زبانزدِ خاص و عام بود، سبب می شد که نه تنها دایگان سر باز نزنند بلکه مایه ی سر و دست شکست دایگان درباره او می گردید. از این جهت این بخش از تاریخ افسانه ای بیش نیست.
علت اینکه او را به دیگر دایگان ندادند، این بود که: نوزاد قریش پستان هیچ یک از زنان شیرده را نگرفت. سرانجام، حلیمه ی سعدیه آمد پستان او را مکید. در این لحظه وجد و سرور خاندان عبدالمطلب را فرا گرفت[7].
عبدالمطلب رو به حلیمه کرد و گفت: از کدام قبیله ای؟ گفت: از « بنی سعد ». گفت: اسمت چیست؟ جواب داد: حلیمه. عبدالمطلب از اسم و نام قبیله او بسیار مسرور شد و گفت: آفرین آفرین، دو خوی پسندیده و دو خصلت شایسته، یکی سعادت و خوشبختی و دیگری حلم و بردباری[8].
دوران کودکی پیامبر
صفحات تاریخ گواهی می دهد که: زندگانی رهبر عالیقدر مسلمانان، از آغاز کودکی تا روزی که برای پیامبری برگزیده شد؛ متضمن یک سلسله حوادث شگفت انگیز است و تمام این حوادثِ شگفت انگیز، جنبه ی کرامت داشته و همگی گواهی می دهند که حیات و سرگذشت رسول گرامی یک زندگانی عادی نبوده است.
1ـ تاریخ نویسان، از قول حلیمه چنین نقل می کنند که او می گوید: آنگاه که من پرورش نوزاد «آمنه» را متکفل شدم؛ در حضور مادر او، خواستم او را شیر دهم. پستان چپ خود را که دارای شیر بود در دهان او نهادم؛ ولی کودک به پستان راست من بیشتر متمایل بود. اما من از روزی که بچه دار شده بودم، شیری در پستان راست خود ندیده بودم. اصرار نوزاد، مرا بر آن داشت که پستان راستِ بی شیر خود را در دهان او بگذارم. همان دم که کودک، شروع به مکیدن کرد، رگهای خشک آن پر از شیر شد و این پیش آمد موجب تعجب همه حضار گردید[9].
2ـ باز او می گوید: از روزی که « محمد » را به خانه خود بردم؛ روز به روز خیر و برکت در خانه ام بیشتر شد، و دارایی و گلّه ام فزونتر گردید[10].
ما در قرآن، نظایر این جریان را درباره مریم (مادر عیسی) می خوانیم: مثلاً می فرماید: وقتی وضع حمل مریم فرا رسید، به درختی پناه برد و (از شدّت درد و تنهایی و وحشت از اتّهام) از خدا تمنای مرگ کرد. در این موقع صدایی شنید: « غمناک مباش، پروردگار تو چشمه آبی زیر پای تو قرار داده و درخت (خشکیده ی) خرما را تکان ده، خرمای تازه بر تو می ریزد[11]».
اگر چه میان مریم وحلیمه، از نظر مقام و ملکات فاضله، فاصله زیاد است. ولی اگر لیاقت و آراستگی خود « مریم »، موجب این لطف الهی شده؛ اینجا هم ممکن است مقام و منزلتی که این نوزاد در درگاه خدا دارد، سبب شود که خدمتکار آن حضرت مشمول لطف الهی گردد.
بازگشت به آغوش خانواده
دایه مهربان محمد، پنج سال از وی محافظت کرد، و در تربیت و پرورش او کوشید. در طیّ این مدّت زبان عربی فصیح را آموخت، که بعدها حضرتش به این افتخار می کرد. سپس حلیمه او را به مکه آورد، و مدتی نیز آغوش گرم مادر را دید، و تحت سرپرستی جدّ بزرگوار خود قرار گرفت؛ و یگانه مایه تسلی بازماندگان « عبدالله »، همان فرزندی بود که از او به یادگار مانده بود[12].
سفری به « یثرب » و مرگ مادر
از روزی که نوعروس عبدالمطلب (آمنه) ، شوهر جوان و ارجمند خود را از دست داده بود؛ پیوسته مترصد فرصت بود که به « یثرب » برود و آرامگاه شوهر خود را از نزدیک زیارت کند، و در ضمن، از خویشان خود در یثرب، دیداری به عمل آورد.
با خود فکر کرد که فرصت مناسبی به دست آمده، و فرزند گرامی او بزرگ شده است و می تواند در این راه شریک غم او گردد. آنان با « امّ اَیمَن »، بار سفر بستند و راه یثرب را پیش گرفتند و یک ماه تمام در آنجا ماندند. این سفر برای نوزاد قریش، با تألمات روحی توأم بود. زیرا برای نخستین بار دیدگان او به خانه ای افتاد که پدرش در آن جان داده و به خاک سپرده شده بود[13] و طبعاً مادر او تا آن روز چیزهایی از پدر وی برای او نقل کرده بود.
هنوز موجی از غم و اندوه در روح او حکمفرما بود که ناگهان، حادثه ی جانگداز دیگری پیش آمد، و امواجی دیگر از حزن و اندوه به وجود آورد. زیرا موقع مراجعت به مکه، مادر عزیز خود را در میان راه، در محلی به نام « اَبواء » از دست داد[14].
این حادثه محمد ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ را بیش از پیش، در میان خویشاوندان عزیز و گرامی گردانید، و یگانه گلی که از این گلستان باقی مانده بود، فزون از حد مورد علاقه ی عبدالمطلب قرار گرفت. از این جهت او را از تمام فرزندان خود بیشتر دوست می داشت و بر همه مقدم می شمرد.
در اطراف کعبه، برای فرمانروای قریش (عبدالمطلب) بساطی پهن می کردند. سران قریش و فرزندان او در کنار بساط حلقه می زدند، هر موقع چشم او به یادگار « عبدالله » می افتاد، دستور می داد که راه را باز کنند تا یگانه بازمانده ی عبدالله را روی بساطی که نشسته است بنشاند[15].
قرآن مجید، دوره یتیمی پیامبر را در سوره « الضحی » یاد آور می شود و می گوید: « الم یجدک یتیماً فآوی[16]؛ مگر تو را یتیم نیافت و پناه نداد؟ »
حکمت یتیم گشتن نوزاد قریش، برای ما چندان روشن نیست. همین قدر می دانیم که سیل خروشان حوادث بی حکمت نیست، ولی با این وضع می توان حدس زد که خدا خواست رهبر جهانیان، پیشوای بشر، پیش از آنکه زمام امور را به دست بگیرد و رهبری خود را آغاز کند، شیرینی و تلخی روزگار را بچشد و در نشیب و فراز زندگی قرار گیرد؛ تا روحی بزرگ و روانی بردبار و شکیبا پیدا کند، و تجربیاتی از سختیها بیندوزد، و خود را برای مواجهه با یک سلسله از شدائد، سختیها، محرومیتها و دربدریها، آماده سازد.
خدای او خواست طاعتِ کسی بر گردن او نباشد؛ و از نخستین روزهای زندگی حرّ و آزاد بار آید، و مانند مردان خود ساخته موجبات پیشرفت و ترقی و تعالی خود را به دست خویش فراهم سازد، تا روشن گردد که نبوغ، نبوغ بشری نیست و پدر و مادر در سرنوشت او دخالتی نداشتند و عظمت و بزرگی او از منبع وحی سرچشمه گرفته است.
مرگ عبدالمطلب
حوادث جانگداز جهان، پیوسته در مسیر زندگانی انسان خودنمایی می کنند. و مانند امواج کوه پیکر دریا، یکی پس از دیگری سر برداشته و کشتی زندگی او را مورد هدف قرار می دهند، و ضربات شکننده ی خود را بر روح و روان آدمیزاد وارد می سازند.
هنوز امواجی از اندوه، در دل پیامبر حکومت می کرد، که برای بار سوم، با مصیبت بزرگتری مواجه گردید. هنوز هشت بهار بیشتر از عمر او نگذشته بود، که سرپرست و جدّ بزرگوار خود (عبدالمطلب) را از دست داد. مرگ « عبدالمطلب » آن چنان روح وی را فشرد که در روز مرگ او، تا لب قبر اشک ریخت، و هیچ گاه او را فراموش نمی کرد[17].


پی نوشت هــــــــــــــا

[1] – مقریزی، در « الامتاع » ، صفحه ی 3، همه ی اقوالی را که در روز و ماه و سال تولد آن حضرت وجود دارد، آورده است، مراجعه شود.
[2] – سیره حلبی ج 1 / 93?
[3] – همان مدرک / 97?
[4] – « انسان العیون فی سیره الامین و المأمون » ج 1 / 93 – 100?
[5] – بحار الانوار جلد 15 / 384 ؛ « مناقب » ابن شهر آشوب ج 1 / 119?
[6] – سیره ابن هشام ج 1 / 162 ـ 163?
[7] – بحار ج 15 / 442?
[8] – بخ بخ سعد و حلم. خصلتان فیهما خیر الدهر و عز الابد یا حلیمه – « سیره حلبی » ج 1 / 106?
[9] – بحار ج 15/ 345?
[10] – مناقب ابن شهر آشوب ج 1 / 24?
[11] – لا تَحزَنی قَد جَعَلَ رَبّک تَحتکِ سَرِیّاً وَ هُزّی اِلیکِ بِجِذعِ النّخلَه تُساقِط علَیکِ رُطباً جنیّاً ـ سوره مریم، آیه های 24 ـ 25?
[12] – سیره ابن هشام ج 1 / 167?
[13] – خانه ای که قبر حضرت عبدالله در آنجا قرار داشت، تا چندی پیش و قبل از توسعه ی فلکه « مسجد النبی » محفوظ بود ولی اخیراً به بهانه ی توسعه ی فلکه، خانه ویران گردید و آثار قبر از بین رفت.
[14] – سیره حلبی ج 1 / 125?
[15] – سیره ابن هشام ج 1 / 168?
[16] – سوره الضحی / 6?
[17] – یعقوبی در تاریخ خود ج 2 ص 7 – 8 پیرامون سیره ی « عبدالمطلب » و اینکه او یک فرد خدا پرست بود نه بت پرست، سخن گفته و یادآور شده است که بسیاری از دستورهای او در اسلام امضا شده است.


[ شنبه 92/10/28 ] [ 7:0 عصر ] [ mohsen ] [ نظر ]

تصاویر جذاب بازیگران در لباس عروس و داماددر جلسه خواستگاری چه سؤالاتی بپرسیم؟

برای اینکه ازدواج موفقی داشته باشید لازم است که قبل از هر اقدامی شریک زندگی آینده تان را خوب بشناسید و با خلق و خو، نظرات و سبک زندگی او آشنا باشید. اگر در مراحل اولیه آشنایی هستید فرصت مناسبی برای این کار است تا بعداً از ازدواج پشیمان نشوید.
در مطالب زیر سؤالات و نحوه پرسیدن آن را مطرح می کنیم:
سؤالات کلی خوب است ولی فایده آنها اندک هستند. مثلاً این سوالات :
– معیارهای شما برای ازدواج چیست؟
– نظر شما در مورد حجاب چیه؟
– شما در مورد اخلاق و ایمان چه نظری دارید؟
زیرا سوالات کلی حتماً جواب کلی دارد و جواب های کلی چون مبهم و ناشفاف هستند طرفین آن را بر اساس ذهنیات خود تفسیر می کنند و این مفهوم شناخت را با تحریف روبرو می سازد.
به جای سؤالات کلی، سعی کنید مفاهیم را به سمت مصداق ها و مثال های عینی بکشانید، و با طرح مسئله ، فرد را در موقعیت قرار دهید
موقعیت هایی که هر روز در زندگی خانوادگی افراد پیش می آید و زوجین نسبت به آن واکنش احساسی، فکری یا رفتاری نشان می دهند.
به عنوان مثال بهتر است به جای این سوال کلی که نظرتان در مورد حجاب چیست؟
این سؤالات جزئی را بپرسید که:
آیا مانتو و مقنعه را حجاب می دانید؟
آیا روسری و لباس پوشیده مثل بلوز و شلوار حجاب هستند؟
آیا به نظر شما حجاب کامل برای خانم ها فقط چادر است؟
آیا دست دادن یک خانم را به اقوام نزدیک مثل پسر خاله یا پسر عمو را می پذیرید؟
وسؤالات دیگه از این دسته که تمرکزشان بر جزئیات هستند.
در بالا متوجه شدیم که سوالات نباید کلی باشد بلکه جزئی و قابل انعطاف باشد اکنون نوبت این مرحله است که بفهمیم سوالات جزئی را حول چه محورهایی تهیه کنیم.
بعضی از این محورها به شرح زیر می باشند:

الف) مسائل اعتقادی و اخلاقی:
این سوالات را بر اساس آنچه خود هستید، باید طراحی کنید با طرح سوال های مناسب و ریز بررسی کنید که فرد مقابل در این زمینه در تعارض با شما نباشد مثل مسأله حجاب که قبلاً توضیح دادیم.
به این سؤالات دقت کنید:
آیا وقتی در درون و دلمان خدا رو قبول داریم و رفتار خوبی داریم، حتماً باید دقیقاً نمازمان را هم سر وقت بخوانیم، حالا اگر نخواندیم مشکلی پیش می آید؟
آیا آرایش خانم بیرون از منزل مشکلی ایجاد می کند؟
– با این موضوع موافقید که خانم ها برای بیرون رفتن از منزل باید از شوهرانشان اجازه بگیرند؟
– چه وقت می شود دروغ گفت؟ دروغ مصلحتی چیست؟ چند تا مثال از دروغ های مصلحتی بزنید؟

ب- صفات شخصی و روانی:
افسردگی، پرخاشگری، اضطراب، وسواس، سوءظن، زود رنجی، کج خلقی، تنهایی، ترس ها، سابقه های بستری و درمان و … جزء مهمترین مسائلی هست که باید بررسی شوند و با سوال و دقت در نشانه ها و علایم این اختلافات پی به مشکل ببرند.
همچنین صفاتی مثل خسیس بودن ( حسابگر)، ولخرج بودن( دست و دلباز)، بی خیال(اجتماعی بودن) منزوی و بی علاقه به تفریح ( اهل تفکر و مطالعه بودن)، پیگیر بودن(سمج)، سهل انگار نبودن( سخت گیر نبودن) و … جزء مسائلی هست که می تواند با مثال های عملیاتی پرسیده شوند. فراموش نکنید در سؤالات باید معادل مثبت صفات را که در پرانتز قرار دادیم بپرسید، چون ممکن است فرد موضع بگیرد. مثلاً شما به فرد بگویید:
شما بیشتر حسابگر هستید یا دست و دلباز؟
تا فرد هر کدام را که انتخاب کرد احساس بدی نداشته باشد.

ج: سؤالاتی درباره ثبات فکری و احساسی فرد:
مثلاً: سؤالاتی را که متوجه شوید،آیااو شغل عوض کرده است؟ رشته تحصیلی خود را جابجا کرده؟ آیا با دوستان هر چند وقت یک بار قطع رابطه می کند؟ آیا به تناسب درآمدش چیزی انداخته است؟
مثلاً یک آقای 30 ساله چه میزان تحصیلات دارد یا چه میزان سرمایه و تخصص … دارد؟
چون این فرد حداقل 7 سال از بهترین زمان جوانی را در اختیار داشته و در ازای آن چه اندوخته است؟
( البته ممکن است این فرد 7 سال کارکرده و سرمایه خود را خرج درمان پدرش کرده و اکنون هیچ ندارد، ولی این فرد با ثبات است چون داشته هایش برای ما مهم نیست. بلکه گذراندن عمرش و ثباتش در کار و زندگیش برای ما مهم است)
– کسی که معلوم نیست جوانی خود را چه کرده، نه تحصیلاتش مشخص است نه سرمایه اش و نه هنر و تخصصش، این نقطه منفی در ثبات اوست.

د: انعطاف پذیری:
در این قسمت باید با طرح سوالاتی متوجه شویم این فرد تا چه حد در نظراتش خاصیت انعطاف و تغییر وجود دارد.
به این سوال توجه کنید:
اگر ما آماده شده ایم که رأس ساعت 18 به یک مسافرت برویم، ناگهان تلفن زنگ می زند و یکی از اقوام که از شهرستان آمده ، آدرس دقیق منزل ما را می خواهد که به میهمانی بیاید، در این هنگام شما چکار می کنید؟
نحوه پاسخ گویی به این سؤال مهم است نه خود جواب.
– اگر فرد بگوید به آنها می گوییم برنامه مسافرت داریم و نمی توانیم در خدمت شما باشیم. ( این نشانه عدم انعطاف است)
– اگر فرد بگوید به آنها می گوییم قدمتان روی چشم بفرمایید( این هم نشانه عدم انعطاف است)
– در حالی که فرد منعطف به راه های دیگری به غیر از بله و خیر توجه دارد مثلاً می گوید:
– باید ببینیم سفر ما چقدر اهمیت دارد؟ آن فامیل کیست؟ ضرورت مهمانی او چیست؟ و …، یعنی بررسی همه جوانب!
نکته مهم اینست که از نشانه های عدم انعطاف پذیری، عدم رابطه صحیح فرد با خانواده، دوستان و همکاران است یعنی کسی که نتوانسته است نسبت به خواسته های خود در مقابل والدینش انعطاف نشان دهد، حتماً در برابر همسر هم دارای انعطاف نخواهد بود.

هـ) دوستان:
اگر بتوانید از طریق سوال یا تحقیق بر دوستان فرد احاطه پیدا کنید و مورد شناسایی قرار دهید مسائل زیادی در مورد همسر آینده خود متوجه خواهید شد.
سوالاتی از قبیل چند تا دوست صمیمی دارید؟ ( تعداد زیادآن نشانه ی برون گرا بودن و تعداد کم آن نشان دهند? حساسیت، زود رنج بودن و درونگرا بودن است.)
سوال: با کدام دوستت صمیمی هستی و او چه خصوصیت جالبی دارد؟ ( پیش بینی اینکه، اگر بخواهی در آینده خیلی خوب در کنار آن طاقت بیاوری باید چنین باشی)
– با کدام دوستت ارتباط کمتری داری یااز او خوشت نمی آید؟ چه صفاتی دارد؟ ( این سوال از این نظر مهم است که اگر چنین خصوصیاتی دارید در زندگی با این فرد مشکل خواهید شد)

و) خانواده فرد:
سوالات دقیق از ویژگی های مختلف خانواده و تعلقات آنها، تحصیلات، فرهنگ، شغل، و فرزندان دیگر خانواده که ازدواج کرده اند و نحوه ارتباط عروس ها و دامادهای آنها با خانواده و …، نیز، به شناسایی شما نسبت به این خانواده بیشتر کمک می کند.

ز) میزان استقلال یا وابستگی فرد:
مثال هایی فرضی بزنید که مثلاً شما دوست دارید در شهر دیگری زندگی کنید؟
-پدر یا مادر شما توصیه هایی به شما دارند، شما باید چگونه با آنها برخورد کنید؟
– فکر می کنید هر چند روز یکبار باید به خانواده هایمان سر بزنیم
– یا سوال هایی از این دست که آیا پس از ازدواج مسافرت یا تفریح یکی از همسران را بدون طرف دیگر می پذیرد؟

ح) تقسیم وظایف و نقش زن و مرد:
شما می توانید با مثال کارهایی، که در خانواده هست را مطرح کنید و از طرفتان بخواهید که بگوید چه کسی این کارها را باید انجام بدهد. خرید، تصمیم گیری، کارهای منزل، نگهداری بچه، ادامه تحصیل، تفریجات و … .

ط) از برنامه ی تفریحات…

سرگرمی و سایر برنامه ها برای ارتباط درون خانواده شما باید متوجه شوید همسر آینده شما، خانواده را فدای کار می کند ، یا کار را فدای تفریحات و خوشگذرانی می کند یا…

ی) بیماری های جسمی، معلولیت ها و … در فرد و خانواده.
این مورد باید مستقیم سوال شود. خیلی ها در جلسات شناسایی دروغ نمی گویند، اما ملزم به این نیست که همه چیز را بگوئید. مثلاً اگر بپرسید شما بیماری مزمن یا حادی داشته اید؟ جواب صحیح می دهند، اما اگر نپرسی ضرورتی برای توضیح این موارد، نمی بینند ( البته اگر سلامتی جسمی همسر آینده تان در تصمیم گیری مؤثر است ).

ه) میزان انتظارات و توقعات از طرف مقابل:
سوالات این بخش یک دید کلی از روحیه شخص مقابل نیست به دیگران ومهم تر از آن نبست به همسر آینده به شما می دهد. مثلاً
شما چه انتظاراتی از همسر آینده تان دارید؟
دوست دارید همسرتان چه خصوصیات اسلامی داشته باشد؟
دوست دارید همسرتان چه خصوصیاتی نداشته باشد؟
در این بخش شما می توانید خطوط قرمز زندگیتان را برای فرد مقابل مشخص کنید و روی آن به توافق برسید. به عنوان مثال؛ خطوط قرمز زندگی من را دینم مشخص می کند یعنی حلال و حرام ها، واجبات و محرمات، جایی است که من از آنها نمی گذرم و با کسی تعارف نمی کنم! بگویید اگر کسی به من ثابت کند که اینکاری که انجام می دهم گناه است یا این کاری که نمی کنم واجب است این حرف را قبول می کنم.
دوستان عزیز به خاطر داشته باشید که قبل از ازدواج چشم هایتان را کاملاً باز کنید تا بعد از آن را ببندید و با آسایش و آرامش خیال، به زندگی ادامه دهید.


[ سه شنبه 92/10/17 ] [ 10:6 صبح ] [ mohsen ] [ نظر ]

راه و رسم بندگی :
در زمان قدیم ؛ روزی یک شخص مومن و ثروتمند ؛ برده یا بنده و یاغلامی را خرید و به منزل آورد و در منزل از او پرسید :
نام توچیست ؟
غلام گفت : هرچه صدایم کنی !
پرسید : چه کار بلدی ؟
غلام گفت : هر کاری بگوئی ؛ انجام میدهم !
پرسید : چه غذائی میخوری ؟
غلام گفت : هر چه بدهید ؛ میخورم !
پرسید : کجا می خوابی ؟
غلام گفت : هر کجا شما بگوئی ؛ می خوابم !
آن مرد با ناراحتی گفت : تو مرا مسخره کرده ای ؟ این چه جوابهائی است که می دهی ؟
غلام گفت : مگر نه این است که من بنده شما هستم ؟
آن مرد گفت : بله !
غلام گفت : کدام بنده ای به صاحب خود میگوید : به من فلان غذا را بده و مرا فلان اسم صدا کن و فلان کار را به من بده و فلان محل را برای خواب من آماده کن و....... صاحب من شما هستید و هر کاری که خواستی با من میتوانی بکنی و کار من فقط اطاعت است .
آن مرد باخود فکر کرد و پیش خود گفت : اگر راه ورسم بندگی این است که غلام می گوید ؛ پس چطور من بندگی خدا را میکنم ؛ که هی میگویم چرا این را به من ندادی و فلان چیز را به من بده و من را اینکاره کن .... هی دستور می دهیم .....و چرا وچرا ؟....


[ یکشنبه 92/10/15 ] [ 8:52 صبح ] [ mohsen ] [ نظر ]

چرا به امام رضا (ع) عالم آل محمد (ص) می گویند 

ویژگی خاص عالمیت امام رضا (ع)

چرا به امام رضا (ع) عالم آل محمد (ص) می  گویند مگر همه ائمه علیهم السلام از نظر علم یکسان نیستند ؟
همانطورکه جزو اعتقادات ماست ائمه معصومین علیهمالسلام « کلهم نور واحد » هستند و همه یکپارچه یک حقیقت هستند ، ائمه به صورت الهام که نوعی از مسیر وحی است با عالم غیب در ارتباطند و هرگاه اراده کنند دریافت علم برای ایشان محقق می شود ، اما این که امام رضا علیه السلام در بین ائمه (ع) به این لقب ممتاز شده اند مربوط به بحث تجلی خاص است و همه علوم برای همه ائمه (ع) به یک صورت است ، اما اینکه امامی به یک صفت مشهور می شود به لحاظ خصوصیات زمانی و مکانی خاص ایشان است ، امام علیه السلام در عصری زندگی می کردند که توانستند آن همه معارف بلند توحیدی و فقهی و مسائل اجتماعی بخصوص شناخت پروردگار متعال و پیامبر (ص) را برای مردم تبیین نمایند و ما از برکت معارف رضوی می بینیم که در عیون اخبارالرضا چقدر مسائل سنگین و با ارزش ذکر شده است .
موارد بسیاری در مسائل فقهی از آن حضرت بیان شده است و از این جهت ایشان به عالم آل محمد (ص) ملقب شدند ، به واسطه اینکه ایشان کلام ائمه قبل از خویش را تشریح کردند ، مواردی بوده که کلماتی از امیرالمومنین (ع) و دیگر ائمه (ع) در محضر ایشان خوانده می شد و مردم تلقی درستی نسبت به آن مطلب نداشتند و حضرت با بیانات کافی و شافی خود گره از فهم این مطالب بر می داشتند ؛ همچنین در مباحث معرفتی ، حضرت معارف توحیدی را چقدر زیبا بیان نموده اند و اگر این بیانات نبود ، این مقدار معارف توحیدی گسترش پیدا نمی کرد ؛ آنقدر از امام (ع) معارف بلندی صادر شد که جناب صدوق با اینکه کرسی تدریس برای چهار فرقه اهل سنت داشتند ، اما درس را رها کرد و از بغداد به ایران آمدند تا روایاتی که از ایشان نقل می شد را جمع آوری کنند و این مطالب را تحت عنوان چند کتاب گردآوری نمودند .

دلیل دوم : عصر علمی زمان امام (ع) و برگزاری مناظرات
پس از آنکه امام رضا (ع) بعد از پدر ، مسئولیت رهبرى و امامت را به عهده گرفت ، در جهان اسلام به سیر و گشت پرداخت و نخستین مسافرت را از مدینه به بصره ‏آغاز فرمود تا بتواند به طور مستقیم با پایگاه  هاى مردمى خود دیدار کند و درباره ‏همه کارها به گفتگو پردازد . عادت او چنین بود که پیش از آنکه به منطقه‏اى حرکت ‏کند ، نماینده‏اى به آن دیار گسیل می داشت تا مردم را از ورود وى آگاه کند تا وقتی وارد می شود ، مردم آماده استقبال و دیدار او باشند . سپس با گروه هاى ‏بسیار بزرگ مردم اجتماع بر پا می کرد و درباره امامت و رهبرى خود با مردم ‏گفتگو می فرمود . آن گاه از آنان می خواست تا ازو پرسش کنند تا پاسخ آنان ‏را در زمینه‏ هاى گوناگون معارف اسلامی بدهد . سپس می خواست که با دانشمندان ‏علم کلام و اهل بحث و سخنگویان ، همچنین با دانشمندان غیرمسلمان ملاقات ‏کند تا در همه باب مناقشه به عمل آوردند و با او به بحث و مناظره پردازند پس از پایان کار به مردم کوفه خبر می داد که تا سه روز دیگر نزد آنان ‏خواهد بود و با پایگاه هاى خود تماس می گرفت و با بحث کنندگان و متکلمان ‏و یهود و نصارى و کسانی که در آن زمان در جهان اسلام یک خط فکرى ‏داشتند ، تماس می گرفت تا در هر باب گفتگو کنند . به گروه اخیر از آنروى توجه ‏مى‏فرمود و به جنبش و افکارشان اهمیت میداد که از راه ترجمه ها و مجادله هاى کلامى ، توجه جهان اسلام را بخود جلب کرده بودند .
امام (ع) در این مسافرت ها با همه گروه ها و مکتب هاى علمى ، بحث ها و گفتگوهاى رنگارنگ می داشت . محمد بن عیسی یقطینی گوید : « مسائلی که ‏از امام (ع) مى‏پرسیدند گرد آوردم ، به هیجده هزار مساله رسید که به آنها پاسخ‏ گفته بود . » « ابراهیم بن عباس صورى ‏» می ‏گوید : « هرگز ندیدم که از رضا (ع) پرسشى ‏کنند و او پاسخ آنرا نداند . »
پدران امام رضا (ع) ، به همه این فعالیت هاى آشکار مبادرت نمی کردند . آنان ‏شخصا به مسافرت نمى رفتند تا بتوانند بطور مستقیم و آشکار با پایگاه هاى ‏مردمی خود تماس حاصل کنند . اما در مورد امام رضا (ع) مسئله امرى طبیعى ‏بود . زیرا درین مرحله پایگاه هاى مردمی بسیار شده بود و نفوذ مکتب امام ‏على (ع) از نظر روحی و فکرى و اجتماعی در دل مسلمانان که با امام رضا (ع) به طور آگاهانه همیارى می کردند افزایش یافته بود . اما حادثه اى روى داد : گروهی از یاران امام (ع) میان این تحول و دگرگونی ظاهرى که در خط پدران او بود ، با شرایط و اوضاع جدید ، نتوانستند رابطه اى برقرار کنند و ازین روى بود که اعتراضاتی به امام (ع) وارد مى آوردند .
علاوه بر بحث و مناظره خود حضرت با گروه ها و مکتب های مختلف ، مامون نیز در سیاست مزورانه ى خود علیه امام (ع) ، توطئه هاى دیگرى اندیشیده بود ، او که از عظمت مقام معنوى امام در جامعه رنج مى برد مى کوشید با روبرو کردن دانشمندان با آنحضرت ، و به بهانه‏  بحث و مناظره ى علمی و استفاده از دانش امام (ع) ، شکستی بر آن گرامى وارد سازد تا شاید بدین وسیله از محبوبیت او در جامعه بکاهد ، و در نظر مردم امام (ع) را بی مایه و بی مقدار سازد ، اما این خدعه و مکر مامون نتیجه یى ‏جز افزایش عظمت امام (ع) و شرمسارى مامون نداشت ، و آفتاب دانش الهی امام (ع) در مجالس علمی چنان مى درخشید که خفاش مزورى چون مامون را هر بار در آتش حسد کورتر مى ساخت .  « شیخ صدوق ‏» فقیه و محدث بزرگوار شیعه که پیش از هزار سال پیش مى  زیسته است ، مى نویسد : « مامون از متکلمان گروه هاى مختلف و گمراه افرادى را دعوت می کرد ، و حریص بر آن بود که آنان بر امام غلبه کنند ، و این بجهت رشگ و حسدى بود که نسبت ‏به امام (ع) در دل داشت ، اما آن حضرت با کسی به بحث ننشست جز آن که در پایان به فضیلت امام (ع) اعتراف کرد و به استدلال امام (ع) سر فرود آورد . . . » « نوفلى ‏» مى گوید : مامون عباسی به ‏« فضل بن سهل ‏» فرمان داد سران مذاهب گوناگون همچون ‏« جاثلیق ‏» (رئیس اسقفان مسیحى) و « راس الجالوت ‏» (رئیس علماى یهود) و بزرگان ‏« صابئین ‏» (فرشته پرستان یا ستاره پرستان یا کسانی که به نبوت و شریعتی ایمان نداشتند) و « هربذ اکبر » (معرب‏ « هربد » است و به خادم آتشکده و قاضى گبران و آتش پرستان گفته مى‏شود و پیروان زرتشت) ، و « نسطاسرومى ‏» (پزشک رومى) و متکلمان (کسانی که در علم عقائد مهارت داشتند) را جمع کند ، « فضل ‏» ایشان را گرد آورد .
مامون به وسیله ى ‏« یاسر » متصدى امور امام رضا علیه السلام از امام (ع) تقاضا کرد درصورت تمایل با سران مذاهب سخن بگوید ، و امام (ع) پاسخ داد فردا خواهم آمد ، چون یاسر بازگشت ، امام به من فرمود : « اى نوفلى ! تو عراقی هستى و عراقی هوشیار است ، از اینکه مامون مشرکان و صاحبان عقائد را گردآورده است چه مى فهمى ؟ » گفتم : فدایت ‏شوم ، مى خواهد شما را بیازماید و میزان دانش تان را بشناسد . . .  فرمود : « آیا مى ترسی آنان دلیل مرا باطل سازند ؟ » گفتم : نه به خدا سوگند ، هرگز چنین بیمی ندارم ، و امید مى دارم خدا تو را بر آنان پیروز گرداند .  فرمود : « اى نوفلى ! دوست دارى بدانی مامون چه وقت پشیمان مى شود ؟ » گفتم : آرى .  فرمود : « آنگاه که من بر اهل تورات با تورات شان ، و بر اهل انجیل با انجیل شان ، و بر اهل زبور با زبورشان ، و بر صابئین با زبان عبرى خودشان ، بر هربذان با زبان پارسی شان ، و بر رومیان با زبان خودشان ، و بر اصحاب مقالات با لغت شان استدلال کنم ، و آنگاه که هر دسته یی را محکوم کردم و دلیلشان را باطل ساختم ، و دست از عقیده و گفتار خود کشیدند و به گفتار من گراییدند ، مامون درمى یابد مسندى که بر آن تکیه کرده است ‏حق او نیست و در این هنگام مامون پشیمان مى گردد و بعد امام (ع) فرمود و لاحول و لاقوة الا بالله العلی العظیم . . . »
در عصر امام رضا (ع)  در مرحله اول علمای دینی پرچمدار تحول علمی بودند و بعد مأمون با هر نیتی که داشت در ترجمه کتابهای یونانی کوشش فراوانی کرد ، نهضت ترجمه تأثیر فراوانی در شکوفایی علمی مسلمانان گذاشت ، اما این تأثیرگذاری عاری از مسایل نگران کننده نبوده است چرا که مترجمان متعصب فرق غیر اسلامی مانند زرتشتیان که کار ترجمه را انجام می دادند در کار خود حسن نیت نداشتند ، عده ای هم سعی داشتند از بازار داغ ورود علوم بیگانه برای نشر عقاید خود استفاده کنند ، لذا متون ترجمه شده خالی از خرافات و عقاید انحرافی نبود .
این وضعیت به وجود آمده مسؤولیت امام رضا (ع) را چند برابر کرد ، چون ایشان باید مردم را از این ورطه نجات می دادند .
عقلگرایی مفرط که نتیجه توجه بیش از اندازه به مباحث عقلی کتابهای یونانی بود ، بسیاری از مسلمانان را به معتزله سوق داد ، البته نقش مأمون در این راستا بسیار مهم بوده است .

عقلگرایی محض در آن زمان تا جایی پیشرفت که عده ای گمان کردند ، تنها عقل است که سرچشمه معرفت است و خود را از وحی بی نیاز می دانستند .
دکتر طه حسین اندیشمند مصری در همین رابطه می گوید : همین عقلگرایی افراطی بود که درهای اختلاف را به روی مسلمانان گشود ، هر جمعیتی به استدلال های واهی استناد کردند ، بدین وسیله شمار فرق اسلامی از هفتاد هم گذشت .
این وضعیت وظیفه خطیر امام رضا (ع) را روشن تر می سازد . از این روست که می بینیم امام رضا (ع) در راستای تصحیح افکار مسلمانان به تبیین معارف دین می پردازد و با شرکت در جلسات مناظره و استفاده از بهترین شیوه ها در بیان عقاید دین راه و روش ترسیم حقایق دینی و تحقیق و تتبع را به دانشمندان مسلمان و غیرمسلمان آموزش می دهد تا مسلمانان را از خطر انحراف نجات دهند . »
در یک نگاه کلی عصر امام (ع) به سطح مطلوبی از توسعه رسیده بود که عاری از انحرافات و خرافات عقیدتی نبود ، لذا امام رضا (ع) باید با ایستادگی در برابر این عقاید به ارشاد اهل علم می پرداختند .

دلیل سوم :
این لقب را امام کاظم (علیه‏السلام) بر زبان جارى ساخت و آنرا به فرمایش پدر گرامی اش امام صادق (علیه‏السلام) مستند مى ساخت ؛ اسحاق بن موسی برادر امام رضا (علیه‏السلام) مى گفت : 
پدرم به فرزندانش مى فرمود :
« هَذَا أَخُوکُمْ عَلِیُّ بْنُ مُوسَى عَالِمُ آلِ مُحَمَّدٍ فَاسْأَلُوهُ عَنْ أَدْیَانِکُمْ وَاحْفَظُوا مَایَقُولُ لَکُمْ فَإِنِّی سَمِعْتُ أَبِی جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ (ع) غَیْرَ مَرَّةٍ یَقُولُ لِی إِنَّ عَالِمَ آلِ مُحَمَّدٍ لَفِی صُلْبِکَ وَ لَیْتَنِی أَدْرَکْتُهُ فَإِنَّهُ سَمِیُّ أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ عَلِیٍّ ؛ این برادر شما على ، عالم آل محمد است ، مسائل خود را از وى بپرسید ، و مطالب او را نگهدارى کنید ، من از پدرم جعفر بن محمد شنیدم مکرر مى گفت : عالم آل محمد صلی اللّه علیهم اجمعین ، در صلب تو است ؛ کاش من او را مى دیدم ، وى با امیرالمومنین هم نام است و علی نام خواهد داشت » .
این لقب را که امام کاظم (ع) به ایشان دادند از آن جهت بود که حضرت عصر و زمان امام رضا (ع) را می دیدند و می دانستند مامون فرد عالمی است و می خواهد از طریق علمی با امام مقابله کند و امام رضا (ع) با علمشان جلو او ، و انحرافات مسلمانان را خواهند گرفت و در عین حال باعث رشد اسلام می شوند .

دلیل چهارم : نقش امام رضا (ع) در تولید علم
علت رویکرد مسلمانان در عصر امام رضا (ع) به تولید علم
چند امر در این قضیه دخیل بوده است : یکی از عوامل توسعه علمی در عصر امام رضا (ع) همان بحث نهضت

ترجمه است که به آن اشاره شد . قطعاً وقتی ترجمه کتابهای بیگانه با دامنه ای وسیع در محیط جامعه اسلامی رواج پیدا کند ، فواید علمی فراوانی خواهد داشت که مهمترین آنها نقد و بررسی کتابهاست که همین نقدها و ارزیابی ها باعث باز شدن درهای بسیاری از علم شد و دانشمندان اسلامی در بعضی از علوم به شکوفایی هایی دست یافتند و فرآورده های ارزشمندی پیرامون مباحث مطروحه کسب نمودند که در آن متون یافت نمی شد . این مسأله یکی از عللی بود که اهل علم آن زمان را به سمت تولید علم کشاند .
ورود دانشمندان سایر بلاد به جامعه اسلامی نیز به توسعه علمی جامعه مسلمانان کمک کرد . محافل علمی که توسط این دانشمندان تشکیل می  شد ، مسلمانان را به تولید علم ترغیب می کرد . علت دیگر ، عملکرد مأمون عباسی در تشکیل جلسات علمی در خراسان و دعوت از دانشمندان مختلف به خراسان بود . همچنین وی مبالغ هنگفتی در ترجمه کتابهای یونانی هزینه کرد . 
برخی از اهل نظر معتقدند ، مأمون انگیزه  هایی غیر از توسعه علمی داشته است ، به عقیده ایشان ، مغلوب کردن امام رضا (ع)  در این جلسات و معرفی خود به عنوان شخصیت سیاسی طرفدار علم از جمله دلایل وی برای تشکیل جلسات مناظره علمی بوده است چرا که مأمون پس از شهادت حضرت رضا (ع) دیگر حاضر نشد تا به تشکیل این جلسات بپردازد .
در واقع مأمون با تشکیل این جلسات قصد داشت تا علاوه بر تخریب چهره علمی حضرت رضا (ع) که به لحاظ علمی بر جامعه اسلامی سایه افکنده بود ، به تحکیم پایه  های حکومت خود بپردازد . اما به هرحال مأمون با هر نیتی که به این اقدامات دست زد باعث رویکرد جامعه اسلامی عصر خود به توسعه علمی شده است .
اما اصلی ترین گزینه در این راستا وجود امام رضا (ع) به عنوان عالم آل محمد (ص) بوده است . ایشان با توجه به برخورداری از قدرت تکلم در حوزه  های مختلف علمی به عنوان شخصیت منحصر به فرد علمی در عصر خود  و البته اعصار پس از خود شناخته شدند بطوری که در هر حرکت علمی به عنوان منشأ اثر و تحول در آن حوزه حضور داشتند ، تأثیر حضور ایشان در توسعه علمی و تولید علم در آن دوران غیر قابل انکار است .
طرح مسایل علمی که تا آن زمان از جانب کسی مطرح نشده بود ، ارایه نظرات جدید و راهکارهای علمی در رشته  های مختلف طبیعی و نیز در مباحث نظری و اندیشه ای ، ورود اهل نظر را به حوزه تتبع و تحقیق شدت بخشید . لذا حضور مؤثر امام رضا (ع) باعث تحولی شگرف و جهشی بزرگ در عرصه تولید علم شد .

امام رضا (ع) چه نقشی در جهت دهی فکری و سالم سازی افکار اندیشمندان جامعه ایفا کردند ؟
وجود فرق فکری مختلف در عصر امام رضا (ع) ، نیاز جامعه آنروز را به وجود حضرت رضا (ع) روشن می سازد . حضرت رضا (ع) نیز در این راه اقدامات مؤثری انجام دادند .

مسافرت های ایشان به بصره و کوفه برای پاسخگویی به عقاید باطل برخی فرق فکری یکی از این اقدامات است .
کارآمدترین اقدام ثامن الحجج (ع) در وضعیت آنروز با توجه به آشفتگی های موجود ، ترویج فرهنگ دینی و عقاید اصیل اسلامی با ارایه طرق شناخت حق و باطل و اقدام به یک کار معرفت شناختی در خصوص عقاید رایج و در راستای تثبیت عقاید حق بود .
یکی دیگر از اقدامات امام هشتم (ع) که در هدایت فکری مسلمانان مؤثر بود ؛ ایجاد فضای علمی مناسب برای ارایه طرح و نظرات و اندیشه های مخالفان بود .
با توجه به اینکه جامعه آنروز مملو از آرا و نظرات صحیح و سقیم بود و اهل علم با این آرا درگیر بودند ، طبعاً اگر بطلان آن نظرات و اندیشه ها ثابت نمی شد ، درصد تأثیرپذیری اهل علم از آن نظرات بیشتر می شد و تأثیر عمیقی بر نوع تفکر مردم می گذاشت . برای رهایی از چنین وضعیتی لازم بود ، اندیشه های مخالف مطرح و مورد نقد و بررسی منطقی و علمی قرار گیرد . عملی شدن این امر مستلزم ایجاد فضای مناسب علمی در سایه آزادی بیان و اندیشه است . امام رضا (ع)  با اهتمام به همین روش و نقد آرای مخالفان تأثیر شگرفی در نگرش صحیح و منطقی مسلمانان در باب تحقیق گزاره های دینی و علمی و حتی نظرات ارایه شده گذاشتند .
یکی دیگر از موارد تأثیرگذاری امام رضا (ع) بر نوع تفکر جامعه آن زمان القای این نکته بود که دفاع از هر عقیده ای باید بر اسلوب منطق و روش عقلانی باشد . به عبارت دیگر ، دفاع عقلانی از یک مدعا امری بود که امام رضا (ع) در موارد متعدد آنرا مورد توجه قرار می داد .
با این رویکرد صاحب هر عقیده ای ، برای اثبات آن باید آن را با اسلوب منطقی منطبق می کرد . همه طرف های گفتگو در این امر مشترک بودند . در واقع این قاعده مناظره توسط حضرت رضا (ع) در جلسات مناظره پایه ریزی شد و نتیجه آن بسته شدن مغالطه و سفسطه در اثبات عقاید بود .
جامعه علمی در شناخت افکار و اندیشه های مختلف ، آنرا با عقل محک می زد و همین مسأله باعث شد تا بسیاری از مذاهب و اندیشه های رایج آن دوران باطل شناخته شوند .
این مسأله بزرگترین تأثیر امام رضا (ع) در نگرش فکری جامعه آن دوران بود ، در واقع امام (ع) جامعه خود را در مقابل این آرا واکسینه کردند .
تأثیر دیگری که بسیار مهم است ، مربوط به حوزه عمل است .
امام رضا (ع) با شرکت در جلسات مناظره ای که قبل از دوران ولایتعهدی خود تشکیل می  داد یا در دوران ولایتعهدی توسط مأمون برگزار می شد ، عملاً روش منطقی بحث و مناظره و تحقیق و تتبع را نشان دادند و با ارایه آزادانه اندیشه  های مخالف صاحبان ادیان مختلف ، و پاسخگویی عقلانی و با استفاده از نظرات خود آنها که باعث مغلوب شدن آنها شد ، نگرشی سالم در اهل نظر ایجاد کردند .

در خصوص سالم سازی محیط فکری توسط امام رضا (ع) و اثرگذاری ایشان بر جامعه علمی ، نقش ایشان در تولید علم چیست ؟
نقش حضرت رضا (ع) ایجاد نهضت علمی از جهات مختلف قابل توجه است . آثار و تألیفات ایشان در امور مختلف مثل توحید ، پیدایش زمین ، پزشکی ، فقه ، حدیث ، فلسفه احکام و مباحث اخلاقی ، حاکی از گستردگی معلومات ایشان بوده است .
مسلماً شخصی با این گستردگی در علم و بینش ، تأثیر شگرفی بر توسعه علمی جامعه خود خواهد گذاشت ، به خصوص اینکه امام (ع) به لحاظ اجتماعی بسیار فعال عمل کردند و خود شخصاً به ارایه راهکار و نظرات خود پرداختند . احاطه ایشان به علوم پزشکی ، بهداشت عمومی و میکروبیولوژی نمونه بارز این مسأله است که تأثیر بسزایی در علم پزشکی و بهداشت عمومی آن عصر گذاشت . چرا که تا آن زمان دانش پزشکی صورت علمی نداشت و این حرکت عظیم علمی امام (ع) در 1200 سال پیش نقطه جهشی برای توجه اندیشمندان به علم در حوزه های مختلف شد . خصوصاً وقتی این قواعد با کشفیات علمی منطبق شد . استفاده بهینه از فرصتهای موجود در تبیین معارف و تبلیغ دین و ترویج مسایل علمی از عمده فعالیتهای امام رضا (ع) در تولید علم به شمار می رود .


[ پنج شنبه 92/10/12 ] [ 7:19 صبح ] [ mohsen ] [ نظر ]
   1   2   3      >
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

موضوعات وب
لینک دوستان
امکانات وب


بازدید امروز: 22
بازدید دیروز: 9
کل بازدیدها: 246748

تصویر ثابت