سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دوستی
 
قالب وبلاگ

دوباره غرغرهایم شروع شده بود . نشستم روی پله حیاط و گفتم : آقای نادری همسایه کناری مان هر سال محرم دیگ نذری دارد . به همه کوچه قیمه پلو می دهد . همسایه آن طرفی هر سال محرم برای خانم ها ده روز روضه خوانی دارد کمی آن طرف تر محمود آقا روز عاشورا سر کوچه به سینه زن ها شربت زعفرانی می دهد .هر کسی یه جوری به امام حسین «علیه  السلام »می گوید که خیلی دوستش دارد. اما ما چی؟

اشک توی چشم هایم جمع شد. آب دهانم راقورت دادم و گفتم ما یه خانه فسقلی دارم ته ته کوچه ؛نه می شود توی آن دیگ گذاشت نه روضه خوانی کرد . هر سال هر کسی برای امام حسین یه کاری میکند ؛ اما ما فقط تماشامیکنیم

 مامان داشت لباس ها را روی بند پهن می کرد ؛ گفت : ما هم امام حسین را دوست داریم . خب هر کسی هر کاری از دستش بر بیاید انجام می دهد.مامان دستش را خشک کرد ؛رفت توی خانه ، پول آورد داد دستم و گفت عوض این غرغر کردن ها برو دوسه تا نان بخر که ظهر بدون نان نمانیم .

پول را از دست مامان گرفتم .همین طور میرفتم و با خودم غرغر میکردم سر کوچه بی بی زری جلویم را گرفت و گفت بی بی برایم از نانوایی دو تا نون بخر . پول را از دستش گرفتم . نگاهم کرد و گفت :الهی امام حسین عوضت بدهد

 اسم امام حسین که آمد دلم لرزید و دوباره گریه ام گرفت فردااول محرم بود. از کنار مسجد رد شدم و رفتم توی صف نانوایی ایستادم. خیلی زود نان خریدم و برگشتم .دوبار به مسجد رسیدم . مسجد شلوغ بود بچه ها میرفتند و می امدند علی را آن وسط دیدم داد زدم : علی چه خبر است؟

علی گفت: خوب شد آمدی بدو که آلان تمام می شود . نمی دانستم چه خبر است امام دویدم . آخری ش به من رسید یک پرچم دور طلایی سیاه یک نفر برای محرم پرچم سیاه نذر کرده بود

نانها گذاشتم روی صندلی کنار مسجد . پرچم را باز کردم وسط آن با رنگ طلایی نوشته شده بود : «یا حسین»

 

 یک قطره اشک سر خورد و را افتاد روی صورتم . پرچم را از در خانه آویزان کردم . توی کوچه  اولین خانه ای که به محرم سلام کرد خانه ما بود    


[ یکشنبه 92/8/12 ] [ 9:34 صبح ] [ mohsen ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

موضوعات وب
لینک دوستان
امکانات وب


بازدید امروز: 11
بازدید دیروز: 43
کل بازدیدها: 244190

تصویر ثابت